گاهی آدم واقعا خسته می شود، در دنیای ما خیلی از مسایل نه تنها منطقی ارزیابی نمی شوند، در بن و ریشه هم منطقی نیستند. زندگی در ایران به واسطه فرهنگی که به درازای تاریخ در جوی مملو از عدم امنیت و مناسبات قدرت پیچیده شکل گرفته است، روز به روز سخت تر می شود. زیاد درد دل نکنم و برویم سر اصل مطلب.خلاصه این که نه تنها زندگی اجتماعی ما بلکه زندگی شخصی و کاری ما هم سیاسی است. منظور از سیاسی بودن هم پیچیدگی و عدم صداقت و سرراستی است. در این فضا هم گاهی نتایجی که به صورت عینی دیده می شود تحت تاثیر مسایل ذهنی است که گاهی هیچ عقل سلیمی با نگاه به نتیجه نمی تواند دلایل و زیرساخت تعاملی آن را درک کند

یک نمونه از تجربیات روزمره خودم را برایتان بازگو می کنم و بعد آن را با هم تحلیل خواهیم کرد. آقا مهدی و خانمش یک دختر خوب و معمولی دارند. برادر آقا مهدی هم یک پسر معمولی هم سن و سال دارد. چند روز پیش برادر آقا مهدی آمد تا از دخترشان برای پسرش خواستگاری کند پس از بیان مطلب واکنش ها این بود

زن آقا مهدی: آقا…. (هنوز حرفش شروع نشده بود) که

آقا مهدی رو به برادرش: خانم شما حرف نزن !!!! من خودم جوابشون رو می دم . مرتیکه ……..(صدای بوق) تو غلط کردی ….(صدای بوق) اومدی واسه اون پسر ….. (بوق) دختر گل من رو خواستگاری کنی و ……غیره

صدای ممتد بوق (خلاف ادبه ببخشید دیگه) شنیده می شود

حالا در مرحله اول تحلیل اگر فقط به نتیجه نگاه کنیم چون می دانیم پسر برادر آقا مهدی بچه معمولی و خوبی است اولین چیزی که به ذهن می آید این است که این آقا مهدی عجب آدم مردسالار و زور گویی است. ببین با برادر خودش چطور رفتار می کند. من از این آدم (مهدی) اصلا خوشم نمی آید . چقدر بی تربیت است و ….غیره

در حالی که در تحلیل های عمیق تر می بینیم که خانم مظلوم آقا مهدی که حتی آقا مهدی به او اجازه حرف زدن نمی دهد و احتمالا در تمام طول زندگی اش مورد ستم قرار گرفته است ( از اون تحلیل های فمینیست پسند ) حرکت سیاسی بسیار جالبی کرده است. او که از سالیان پیش این روز را پیش بینی می کرده (ازدواج فامیلی مرسوم در خانواده) و از طرفی توان مقابله با خواست های شوهرش را نداشته است از همان سال ها کارش را شروع کرده به هر بهانه و ترتیبی در مورد این پسر جو سازی کرده است. “امروز پسر داوود رو دیدم بغل مادرش چقدر نق می زنه…. پسر داوود صورت همبازی اش در مهد کودک را چنگ زده ….. خوبه پسر داوود این قدر ریغو و باریکه والا معلوم نبود چه کار می کرد با همکلاسی اش دعواش شده و …. پسر داوود با موتور دم مدرسه دخترانه بود و ….” خلاصه خانم آقا مهدی مثل یک فیلتر فقط اطلاعات منفی رو درباره پسر برادر شوهرش منتقل می کرده است

اگر به نتیجه نگاه کنیم فکر می کنیم آقا مهدی حرف اول و آخر را می زند در حالی که حرف اصلی متعلق به زن آقا مهدی است

منطق تصمیم سازی و تصمیم گیری در بسیاری از سازمان های ما هم همین کار سیاسی است

دوستان وضعیت امروز سازمان های ما هم همین است بسیاری از مدیران قدر قدرت و وظیفه گرا فکر می کنند خودشان دارند مدیریت می کنند درحالی که خواسته و نا خواسته اسیر دست زندان اطلاعاتی هستند که خودشان درست کرده اند. مردم ما هم در سازمان ها مثل همیشه تاریخ از روش های غیر مستقیم برای مقابله با روش های زورمدار استفاده می کنند. نتیجه را کار سیاسی تعریف می کند و فرآیند های منطقی حل مساله و حل تعارض در آن نقشی ضعیف و دست چندم دارند. در خصوص کارهای مشاوره هم به نظر من گاهی پیدا کردن تاریخچه مساله از خود آن مهم تر است چون اگر ریشه مساله حل نشود همیشه خود را بازتولید می کند

اشکال این جا است که در این فعالیت های سیاسی هریک به دنبال منافع خود هستند در نتیجه این سازمان است که بازنده اصلی است

چه بسیارند مدیرانی که فکر می کنند تصمیم گیرنده اصلی خودشان هستند (مثل آقا مهدی) در حالی که تصمیم هایشان محصول گاهی چند سال تلاش سیاسی کارکنانشان برای برآورده شدن خواسته هایشان است. شاید یکی از این خواسته ها برکناری یا شکست شما باشد . یکی از مسایلی که در بسیاری از جلسات از مدیران می پرسم این است

این تصمیم چقدر متعلق به خودتان است؟

و یکی از اولین چیزهایی که از ایشان می خواهم راستی آزمایی اطلاعات و منابع اطلاعاتشان است. کارکنان هم از این قائده مستثنی نیستند آن ها هم برای به خطر نیافتادن وجهه خود صرفا تایید کننده حرف ها و تصمیم هایی هستند که گاهی می دانند اشتباه است ولی به مدیران خود بازخورد اشتباه می دهند تا در رقابت با دیگر همکاران برای منابع و توجه مدیران کم نیاورند (مثل زن آقا مهدی) . رقابت سالم کلید موفقیت و شکوفا شدن استعدادها است ولی اگر این کلید را گم کنیم وارد هزارتویی می شویم که بیرون آمدن از آن سخت است

دسته‌ها: وبلاگ